آی واژه | خاقانی

برد به دست نخست هستی ما را ز ما
برد به دست نخست هستی ما را ز ما
برد به دست نخست هستی ما را ز ما
برد به دست نخست هستی ما را ز ما
ما و شما را به نقد بی خودیی در خور است
ما و شما را به نقد بی خودیی در خور است
ما و شما را به نقد بی خودیی در خور است
ما و شما را به نقد بی خودیی در خور است
ما و شما را به نقد بی خودیی در خور است
زانکه نگنجد در او هستی ما و شما
زانکه نگنجد در او هستی ما و شما
زانکه نگنجد در او هستی ما و شما
زانکه نگنجد در او هستی ما و شما
زانکه نگنجد در او هستی ما و شما
چرخ در این کوی چیست؟ حلقهٔ درگاه راز
چرخ در این کوی چیست؟ حلقهٔ درگاه راز
چرخ در این کوی چیست؟ حلقهٔ درگاه راز
چرخ در این کوی چیست؟ حلقهٔ درگاه راز
چرخ در این کوی چیست؟ حلقهٔ درگاه راز
عقل در این خطه کیست؟ شحنهٔ راه فنا
عقل در این خطه کیست؟ شحنهٔ راه فنا
عقل در این خطه کیست؟ شحنهٔ راه فنا
عقل در این خطه کیست؟ شحنهٔ راه فنا
عقل در این خطه کیست؟ شحنهٔ راه فنا
بر سر این سر کار کی رسی ای ساده دل
بر سر این سر کار کی رسی ای ساده دل
بر سر این سر کار کی رسی ای ساده دل
بر سر این سر کار کی رسی ای ساده دل
بر سر این سر کار کی رسی ای ساده دل
بر در این دار ملک، کی شوی این بینوا
بر در این دار ملک، کی شوی این بینوا
بر در این دار ملک، کی شوی این بینوا
بر در این دار ملک، کی شوی این بینوا
بر در این دار ملک، کی شوی این بینوا
هست به معیار عشق گوهر تو کم عیار
هست به معیار عشق گوهر تو کم عیار
هست به معیار عشق گوهر تو کم عیار
هست به معیار عشق گوهر تو کم عیار
هست به معیار عشق گوهر تو کم عیار
هست به بازار دل یوسف تو کم بها
هست به بازار دل یوسف تو کم بها
هست به بازار دل یوسف تو کم بها
هست به بازار دل یوسف تو کم بها
هست به بازار دل یوسف تو کم بها
دیدهٔ ظاهر بدوز، بارگه اینک ببین
دیدهٔ ظاهر بدوز، بارگه اینک ببین
دیدهٔ ظاهر بدوز، بارگه اینک ببین
دیدهٔ ظاهر بدوز، بارگه اینک ببین
دیدهٔ ظاهر بدوز، بارگه اینک ببین
جوشن صورت بدر، معرکه اینک درآ
جوشن صورت بدر، معرکه اینک درآ
جوشن صورت بدر، معرکه اینک درآ
جوشن صورت بدر، معرکه اینک درآ
جوشن صورت بدر، معرکه اینک درآ
بهرهٔ درگاه دان هم خطر و هم خطاب
بهرهٔ درگاه دان هم خطر و هم خطاب
بهرهٔ درگاه دان هم خطر و هم خطاب
بهرهٔ درگاه دان هم خطر و هم خطاب
بهرهٔ درگاه دان هم خطر و هم خطاب
بهر شهنشاه دان هم صفت و هم صفا
بهر شهنشاه دان هم صفت و هم صفا
بهر شهنشاه دان هم صفت و هم صفا
بهر شهنشاه دان هم صفت و هم صفا
بهر شهنشاه دان هم صفت و هم صفا
در صفت مردان بیار قوت معنی از آنک
در صفت مردان بیار قوت معنی از آنک
در صفت مردان بیار قوت معنی از آنک
در صفت مردان بیار قوت معنی از آنک
در صفت مردان بیار قوت معنی از آنک
در ره صورت یکی است مردم و مردم گیا
در ره صورت یکی است مردم و مردم گیا
در ره صورت یکی است مردم و مردم گیا
در ره صورت یکی است مردم و مردم گیا
در ره صورت یکی است مردم و مردم گیا
اول، غسلی بکن زین سوی نیل عدم
اول، غسلی بکن زین سوی نیل عدم
اول، غسلی بکن زین سوی نیل عدم
اول، غسلی بکن زین سوی نیل عدم
اول، غسلی بکن زین سوی نیل عدم
پس به تماشا گذر آن سوی مصر بقا
پس به تماشا گذر آن سوی مصر بقا
پس به تماشا گذر آن سوی مصر بقا
پس به تماشا گذر آن سوی مصر بقا
پس به تماشا گذر آن سوی مصر بقا
گیرم چون گل نه ای ساخته خونین لباس
گیرم چون گل نه ای ساخته خونین لباس
گیرم چون گل نه ای ساخته خونین لباس
گیرم چون گل نه ای ساخته خونین لباس
گیرم چون گل نه ای ساخته خونین لباس
کم ز بنفشه مباش دوخته نیلی وطا
کم ز بنفشه مباش دوخته نیلی وطا
کم ز بنفشه مباش دوخته نیلی وطا
کم ز بنفشه مباش دوخته نیلی وطا
کم ز بنفشه مباش دوخته نیلی وطا
خیز که استاده اند راهروان ازل
خیز که استاده اند راهروان ازل
خیز که استاده اند راهروان ازل
خیز که استاده اند راهروان ازل
خیز که استاده اند راهروان ازل
بر سر راهی که نیست تا ابدش منتها
بر سر راهی که نیست تا ابدش منتها
بر سر راهی که نیست تا ابدش منتها
بر سر راهی که نیست تا ابدش منتها
بر سر راهی که نیست تا ابدش منتها
مرکب همت بتاز یک ره و بیرون جهان
مرکب همت بتاز یک ره و بیرون جهان
مرکب همت بتاز یک ره و بیرون جهان
مرکب همت بتاز یک ره و بیرون جهان
مرکب همت بتاز یک ره و بیرون جهان
از سر طاق فلک تا به حد استوا
از سر طاق فلک تا به حد استوا
از سر طاق فلک تا به حد استوا
از سر طاق فلک تا به حد استوا
از سر طاق فلک تا به حد استوا
مردمهٔ چشم ساز نعل پی صوفیان
مردمهٔ چشم ساز نعل پی صوفیان
مردمهٔ چشم ساز نعل پی صوفیان
مردمهٔ چشم ساز نعل پی صوفیان
مردمهٔ چشم ساز نعل پی صوفیان
دانهٔ دل کن نثار بر سر اصحابنا
دانهٔ دل کن نثار بر سر اصحابنا
دانهٔ دل کن نثار بر سر اصحابنا
دانهٔ دل کن نثار بر سر اصحابنا
دانهٔ دل کن نثار بر سر اصحابنا
در کنف فقر بین سوختگان خام نوش
در کنف فقر بین سوختگان خام نوش
در کنف فقر بین سوختگان خام نوش
در کنف فقر بین سوختگان خام نوش
در کنف فقر بین سوختگان خام نوش
بر شجر لا نگر مرغ دلان خوش نوا
بر شجر لا نگر مرغ دلان خوش نوا
بر شجر لا نگر مرغ دلان خوش نوا
بر شجر لا نگر مرغ دلان خوش نوا
بر شجر لا نگر مرغ دلان خوش نوا
هر یکی از رنگ و رای چون فلک و آفتاب
هر یکی از رنگ و رای چون فلک و آفتاب
هر یکی از رنگ و رای چون فلک و آفتاب
هر یکی از رنگ و رای چون فلک و آفتاب
هر یکی از رنگ و رای چون فلک و آفتاب
هر یکی از قرب و قدر چون ملک و پادشا
هر یکی از قرب و قدر چون ملک و پادشا
هر یکی از قرب و قدر چون ملک و پادشا
هر یکی از قرب و قدر چون ملک و پادشا
هر یکی از قرب و قدر چون ملک و پادشا
خادم این جمع دان و آبده دستشان
خادم این جمع دان و آبده دستشان
خادم این جمع دان و آبده دستشان
خادم این جمع دان و آبده دستشان
خادم این جمع دان و آبده دستشان
قبهٔ ازرق شعار، خسرو زرین غطا
قبهٔ ازرق شعار، خسرو زرین غطا
قبهٔ ازرق شعار، خسرو زرین غطا
قبهٔ ازرق شعار، خسرو زرین غطا
قبهٔ ازرق شعار، خسرو زرین غطا
صاحب دلق و عصا چون خضر و چون کلیم
صاحب دلق و عصا چون خضر و چون کلیم
صاحب دلق و عصا چون خضر و چون کلیم
صاحب دلق و عصا چون خضر و چون کلیم
صاحب دلق و عصا چون خضر و چون کلیم
گنج روان زیر دلق مار نهان در عصا
گنج روان زیر دلق مار نهان در عصا
گنج روان زیر دلق مار نهان در عصا
گنج روان زیر دلق مار نهان در عصا
گنج روان زیر دلق مار نهان در عصا
کرده به دیوان دل چرخ و زمین را لقب
کرده به دیوان دل چرخ و زمین را لقب
کرده به دیوان دل چرخ و زمین را لقب
کرده به دیوان دل چرخ و زمین را لقب
کرده به دیوان دل چرخ و زمین را لقب
پیر تجشم نهاد زشت شبانگه لقا
پیر تجشم نهاد زشت شبانگه لقا
پیر تجشم نهاد زشت شبانگه لقا
پیر تجشم نهاد زشت شبانگه لقا
پیر تجشم نهاد زشت شبانگه لقا
از گه عهد الست چیره زبان در بلی
از گه عهد الست چیره زبان در بلی
از گه عهد الست چیره زبان در بلی
از گه عهد الست چیره زبان در بلی
از گه عهد الست چیره زبان در بلی
پیش در لا اله بسته میان هم چو لا
پیش در لا اله بسته میان هم چو لا
پیش در لا اله بسته میان هم چو لا
پیش در لا اله بسته میان هم چو لا
پیش در لا اله بسته میان هم چو لا
کرده به هنگام حال حلهٔ نه چرخ چاک
کرده به هنگام حال حلهٔ نه چرخ چاک
کرده به هنگام حال حلهٔ نه چرخ چاک
کرده به هنگام حال حلهٔ نه چرخ چاک
کرده به هنگام حال حلهٔ نه چرخ چاک
داده به وقت نوا نقد دو عالم عطا
داده به وقت نوا نقد دو عالم عطا
داده به وقت نوا نقد دو عالم عطا
داده به وقت نوا نقد دو عالم عطا
داده به وقت نوا نقد دو عالم عطا
رستهٔ دهر و فلک دیده و بشناخته
رستهٔ دهر و فلک دیده و بشناخته
رستهٔ دهر و فلک دیده و بشناخته
رستهٔ دهر و فلک دیده و بشناخته
رستهٔ دهر و فلک دیده و بشناخته
رایج این را دغل بازی آن را دغا
رایج این را دغل بازی آن را دغا
رایج این را دغل بازی آن را دغا
رایج این را دغل بازی آن را دغا
رایج این را دغل بازی آن را دغا
بهر فریدون راز کرده ز عصمت علم
بهر فریدون راز کرده ز عصمت علم
بهر فریدون راز کرده ز عصمت علم
بهر فریدون راز کرده ز عصمت علم
بهر فریدون راز کرده ز عصمت علم
در صف فغفور آز کرده به همت غزا
در صف فغفور آز کرده به همت غزا
در صف فغفور آز کرده به همت غزا
در صف فغفور آز کرده به همت غزا
در صف فغفور آز کرده به همت غزا
از اثر داغشان هردم سلطان عشق
از اثر داغشان هردم سلطان عشق
از اثر داغشان هردم سلطان عشق
از اثر داغشان هردم سلطان عشق
از اثر داغشان هردم سلطان عشق
گوید خاقانیا خاک توام مرحبا
گوید خاقانیا خاک توام مرحبا
گوید خاقانیا خاک توام مرحبا
گوید خاقانیا خاک توام مرحبا
گوید خاقانیا خاک توام مرحبا
رو به هنر صدر جوی بر در صدر جهان
رو به هنر صدر جوی بر در صدر جهان
رو به هنر صدر جوی بر در صدر جهان
رو به هنر صدر جوی بر در صدر جهان
رو به هنر صدر جوی بر در صدر جهان
رو به صفت بازگرد بر در اصحاب ما
رو به صفت بازگرد بر در اصحاب ما
رو به صفت بازگرد بر در اصحاب ما
رو به صفت بازگرد بر در اصحاب ما
رو به صفت بازگرد بر در اصحاب ما
جاه براهیم بین گشته براهیم وار
جاه براهیم بین گشته براهیم وار
جاه براهیم بین گشته براهیم وار
جاه براهیم بین گشته براهیم وار
جاه براهیم بین گشته براهیم وار
مکرم اخوان فقر بر سر خوان رضا
مکرم اخوان فقر بر سر خوان رضا
مکرم اخوان فقر بر سر خوان رضا
مکرم اخوان فقر بر سر خوان رضا
مکرم اخوان فقر بر سر خوان رضا
حافظ اعلام شرع ناصر دین رسول
حافظ اعلام شرع ناصر دین رسول
حافظ اعلام شرع ناصر دین رسول
حافظ اعلام شرع ناصر دین رسول
حافظ اعلام شرع ناصر دین رسول
کز مدد علم اوست نصرت حزب خدا
کز مدد علم اوست نصرت حزب خدا
کز مدد علم اوست نصرت حزب خدا
کز مدد علم اوست نصرت حزب خدا
کز مدد علم اوست نصرت حزب خدا